سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]

کتاب
نویسنده :  بز

زنی می رفت ، مردی او را دید و دنبال او روان شد . زن پرسید که چرا پس من می آیی ؟ مرد گفت : برتو عاشق شده ام . زن گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . مرد از آنجا برگشت و زنی بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد زن رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ زن گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی ؟ مرد شرمنده شد و رفت


جمعه 87/6/8 ساعت 12:7 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کتاب های دیگر
داستان یک ازداج عشق
زنی میرفت...
ببخشید شما ثروتمندید؟
داستان خواندنی یک عروسی
دل جویی از ناشران و نویسندگان کتاب ها
فهرست
4080 :کل بازدیدها
0 :بازدید امروز
0 :بازدید دیروز
پیوندهای روزانه
درباره خودم
کتاب
لوگوی خودم
کتاب
لوگوی دوستان
اشتراک
 
طراح قالب